حقیقت کل است.

هگل

از «پدیدارشناسی روح» هگل

روزگاري انسان­ها آسماني داشتند آراسته به غنای گستردۀ اندیشه­ها و نقش­ونگارها. معنای هر آنچه هست در رشته­اي نورانی بود که هر آنچه را هست به آسمان پیوند می­زد؛ بر این رشتۀ نورانی، نگاهِ انسان به جای درنگیدن در همین جهانِ حاضر، به ورای آن، به ذاتِ الهی و، به تعبیري، به یک جهانِ حاضرِ ماورائی برمی­شد و فرامی­نگریست. چشمِ روح را باید به­اجبار به امرِ زمینی معطوف می­ساختی و به آن می‌دوختی؛ و به زماني طولانی نیاز بود تا آن وضوحي که تنها از آنِ امرِ فرازمینی بود به حیطۀ گنگی و آشفتگی، که جایگهِ معنیِ امرِ این­جهانی بود، آورده شود و توجه به امرِ حاضر از آن جهت که حاضر است، توجهي که تجربه خوانده می­شد، جذابیت یابد و بر کرسی نشانده شود. ــ حال چنین می­نماید که ضدِ آن لازم است؛ گویی حس یا دریافتِ مردمان به وجهي چنان پردامنه در امرِ زمینی ریشه دوانده که برکشیدنِ آن به ورای امرِ زمینی مستلزمِ اقتداري برابر با همان اجبارِ قبلی است. روح خود را چنان فقیر نشان می­دهد که به نظر می­رسد همچون آواره­اي که در ریگزار جرعه آبي می­جوید، برای دمیدنِ جانِ تازه­اي به خویش، در آرزوی اندک احساسي از امرِ الهی است. از همین قناعتِ روح می­توان به ابعادِ عظیمِ خسرانِ وی پی برد.

از «فلسفه و حقیقت»، سید مسعود حسینی

کلیدِ نقدِ گادامر به قرائتِ هایدگری افلاطون، انکارِ این امر است که افلاطون «حرکت» را از شبکه‌ی ایده‌ها کنار گذاشت. گادامر معتقد است افلاطون حرکت و سکون را در ساختارِ درونیِ وجود جای داد. اگر بتوان ثابت کرد که حرکت در وجودشناسیِ افلاطون جایگاهي اساسی دارد آن‌گاه می‌توان پرسید که آیا افلاطون به واقع مؤسسِ متافیزیکِ حضور است. اگر ایده‌ها هر گاه که خود را از جنبه‌هایي نشان می‌دهند همزمان از جنبه‌هایي هم خود را پنهان ‌کنند، آن‌گاه هیچ حضورِ محضي در کار نخواهد بود و لذا هیچ دیدار یا وجهِ ایستایي از ایده‌ها وجود نخواهد داشت. اگر هیچ حضورِ بی‌تغییري از ایده‌ها وجود نداشته باشد، هیچ دیدار یا وجهِ نهایی و قطعی و بی‌تغییري از آن‌ها و لذا هیچ یقینِ نهایی یا مهاري بر آن‌ها هم وجود نخواهد داشت. افلاطون نیز هرگز بر آن نشد که شرحي قطعی و نهایی از هیچ یک از ایده‌ها به دست دهد. و این نشان می‌دهد که ایده‌ها هرگز در مقامِ حضورِ محض در اختیارِ ما نیستند.

از مقاله‌ی «تکوین مطلق»، سید مسعود حسینی

از نظرِ هگل، نقصِ کارِ فیشته این بود که فلسفه‌اش را از این‌همانیِ نظرورزانه آغاز کرد اما نتوانست در پایانِ فلسفه‌اش آن را دوباره به‌دست آورد. فیشته در بنیادِ کلِ آموزۀ علم کارِ خویش را با این‌همانیِ نظرورزانه‌ی سوژه و ابژه (من = من) آغاز و ادعا کرد که، اولاً، سرتاسرِ آگاهی (نظری و عملی) باید از این وحدت یا این‌همانی استنتاج شود و، ثانیاً، در هیچ گامي از استنتاج نباید این وحدت از کف برود. با این حال، فیشته در این اثر اعلام می‌کند که در فلسفه (چه در فلسفه‌ی نظری و چه در فلسفه‌ی عملی) امکانِ برگذشتن از تقابلِ میانِ من و نامن فراهم نیست. از این رو، آغازِ فلسفه‌ی او، یعنی «من با من برابر است»، در پایانِ فلسفه‌ی او مبدل می‌شود به «من می‌بایست با من برابر باشد»، یعنی می‌بایست از طریقِ «کوششِ نامتناهیِ» بشر، کوششي که علی‌الاصول به تحقق نخواهد پیوست (زیرا صرفاً اصلي تنظیمی است)، حاصل آید. 

از مقاله‌ی «هایدگر و گادامر»، سید مسعود حسینی

حقیقت در فلسفه‌ی هایدگر یکی از مضامین اساسی است. وی از آغاز اندیشه‌ی خویش کوشید مفهوم بنیادی‌تری از حقیقت عرضه کند و در طول فعالیت فلسفی خویش رویه‌های گوناگونی در این خصوص در پیش گرفت. با وجود این هرگز از این بصیرت اساسی خویش دست نکشید که حقیقت λθεια است، یعنی کشاکش میان پوشیدگی و آشکارگی. به‌علاوه، هایدگر معتقد است در فلسفه‌ی افلاطون، تحولی در ذات حقیقت پدید آمده، به‌طوری که حقیقت به «درستی» مبدل شده است. از دیدگاه هایدگر، این تحول منشأ «فراموشی وجود» است. گادامر در مقابل بر آن است که افلاطون به‌واقع قائل به حقیقت بنیادی بوده است و رأی هایدگر دایر بر این‌که اندیشه‌ی افلاطون لاجرم منجر به فراموشی وجود و سوبژکتیویسم مدرن می‌شود رأی صوابی نیست. گادامر در اثبات دیدگاه خود راهبردهای گوناگونی در پیش می‌گیرد. در این مقاله به جایگاه ایده‌ی خیر در نظریه‌ی مُثُل و مفهوم دیالکتیک در نامه‌یژ هفتم افلاطون اشاره خواهیم کرد و خواهیم کوشید همراه با گادامر نشان دهیم که در اندیشه‌ی افلاطون امکاناتی نهفته است که می‌توانند وی را از انتقادات هایدگر مبرا سازند.

درباره‌ی من

سید مسعود حسینی (متولد ۱۳۶۶، تهران) در سال ۱۳۸۹ از دانشگاه اراک در رشته‌ی مهندسی کامپیوترـ‌نرم‌افزار در مقطع کارشناسی و به‌ترتیب در سال‌های ۱۳۹۲ و ۱۳۹۷ از دانشگاه تهران در رشته‌ی فلسفه در مقطع کارشناسی ارشد و دکترا فارغ‌التحصیل شد. از سال ۱۳۹۰ به پژوهش در حوزه‌ی فلسفه و از سال ۱۳۹۷ به تدریس فلسفه در دانشگاه‌ها و موسسات خصوصی اشتغال دارد. حوزه‌ی تخصصی او در فلسفه هگل و ایدئالیسم آلمانی است.