سید مسعود حسینی
  • خانه
  • مقاله‌ها
    • مقاله‌های فارسی
    • مقاله‌های انگلیسی
  • کتاب‌ها
    • تألیف‌ها
    • ترجمه‌ها
  • درسگفتارها
  • سخنرانی‌ها
  • یادداشت‌ها
  • درباره‌ی من
  • جستجو
  • منو منو
  • مجموعه ایدئا

قبلیبعدی
12

حقیقت کل است.

هگل

از «پدیدارشناسیِ روحِ» هگل

روزگاري انسان­‌ها آسماني داشتند آراسته به غنای گستردۀ اندیشه‌­ها و نقش‌ونگارها. معنای هر آنچه هست در رشته‌­اي نورانی بود که هر آنچه را هست به آسمان پیوند می‌­زد؛ بر این رشتۀ نورانی، نگاهِ انسان به جای درنگیدن در همین جهانِ حاضر، به ورای آن، به ذاتِ الهی و، به‌تعبیري، به یک جهانِ حاضرِ ماورائی برمی­‌شد و فرامی‌­نگریست. چشمِ روح را باید به­‌اجبار به امرِ زمینی معطوف می­‌ساختی و به آن می‌دوختی؛ و به زماني طولانی نیاز بود تا آن وضوحي که تنها از آنِ امرِ فرازمینی بود به حیطۀ گنگی و آشفتگی، که جایگهِ معنیِ امرِ این­‌جهانی بود، آورده شود و توجه به امرِ حاضر از آن جهت که حاضر است، توجهي که تجربه خوانده می­‌شد،  جذابیت یابد و بر کرسی نشانده شود. ــ حال چنین می­‌نماید که ضدِ آن لازم است؛ گویی حس یا دریافتِ مردمان به وجهي چنان پردامنه در امرِ زمینی ریشه دوانده که برکشیدنِ آن به ورای امرِ زمینی مستلزمِ اقتداري برابر با همان اجبارِ قبلی است. روح خود را چنان فقیر نشان می‌­دهد که به نظر می‌­رسد همچون آواره­‌اي که در ریگزار جرعه آبي می­‌جوید، برای دمیدنِ جانِ تازه‌­اي به خویش، در آرزوی اندک احساسي از امرِ الهی است. از همین قناعتِ روح می­‌توان به ابعادِ عظیمِ خسرانِ وی پی برد.

از «علمِ منطقِ» هگل

آموزۀ همگانیِ فلسفۀ کانتی، ــ این‌که فاهمه اجازه ندارد از تجربه فرابگذرد، وگرنه قوۀ شناخت به عقلِ نظری مبدل می‌شود که به‌خودیِ‌خود چیزي به‌جز خیال‌های باطل نمی‌زاید، ــ دست شستن از اندیشه‌ورزیِ نظرورزانه را از منظرِ علمی موجه داشته است. فریادِ تعلیم‌وتربیتِ مدرن، اضطرارِ زمانه که نگاه را به نیازِ بی‌واسطه معطوف می‌کند، به استقبال از این آموزۀ محبوب آمد، با این ادعا که همان‌طور که تجربه برای شناختْ امرِ نخستین است، به همین ترتیب برای کسبِ مهارت در زندگیِ عمومی و خصوصیْ بینشِ نظری حتی زیان‌بار و در مقابل تمرینْ و فرهیزشِ عملی به‌طورِکلی امرِ ذاتی، یگانه امرِ مقتضی، است. ــ در همان حال که علمْ | و فاهمۀ عامِ بشری بدین‌گونه دست به دستِ یکدیگر دادند تا زوالِ متافیزیک را رقم زنند، چنین می‌نمود که آن صحنه‌آراییِ غریب برای تماشای قومي فرهیخته‌ اما بی‌بهره از متافیزیک رخ می‌دهد: ــ همانندِ معبدي که از جنبه‌های دیگر بسیار آراسته به آذین و تزئین است اما قدس‌الاقداسي ندارد.

علم منطق (دوره‌ی سه‌جلدی)

https://masoudhosseyni.com/wp-content/uploads/2025/10/manteghehegel-sejeldi.jpg 864 656 مسعود حسینی https://masoudhosseyni.com/wp-content/uploads/2025/03/logo-1742648555491.png مسعود حسینی2025-10-27 11:39:552025-10-27 11:41:12علم منطق (دوره‌ی سه‌جلدی)

هایدگر و گادامر: دو رویکرد به مفهوم حقیقت نزد افلاطون

https://masoudhosseyni.com/wp-content/uploads/2024/04/Hek-Pha.jpg 400 282 مسعود حسینی https://masoudhosseyni.com/wp-content/uploads/2025/03/logo-1742648555491.png مسعود حسینی2024-04-12 23:49:242024-04-15 14:39:00هایدگر و گادامر: دو رویکرد به مفهوم حقیقت نزد افلاطون

Hegel, Davidson, and the Dialogical Character of Knowledge

https://masoudhosseyni.com/wp-content/uploads/2024/04/IPQ-1.gif 418 288 مسعود حسینی https://masoudhosseyni.com/wp-content/uploads/2025/03/logo-1742648555491.png مسعود حسینی2024-04-12 23:29:052024-04-15 14:29:03Hegel, Davidson, and the Dialogical Character of Knowledge
علم منطق

«علم منطق» هگل، در دست انتشار

https://masoudhosseyni.com/wp-content/uploads/2025/10/ELMe-ManTEGH-JELD1.jpg 712 480 مسعود حسینی https://masoudhosseyni.com/wp-content/uploads/2025/03/logo-1742648555491.png مسعود حسینی2025-10-06 18:20:202025-10-06 18:22:04«علم منطق» هگل، در دست انتشار

از مقاله‌ی «تکوین مطلق»، سید مسعود حسینی

از نظرِ هگل، نقصِ کارِ فیشته این بود که فلسفه‌اش را از این‌همانیِ نظرورزانه آغاز کرد اما نتوانست در پایانِ فلسفه‌اش آن را دوباره به‌دست آورد. فیشته در بنیادِ کلِ آموزۀ علم کارِ خویش را با این‌همانیِ نظرورزانه‌ی سوژه و ابژه (من = من) آغاز و ادعا کرد که، اولاً، سرتاسرِ آگاهی (نظری و عملی) باید از این وحدت یا این‌همانی استنتاج شود و، ثانیاً، در هیچ گامي از استنتاج نباید این وحدت از کف برود. با این حال، فیشته در این اثر اعلام می‌کند که در فلسفه (چه در فلسفه‌ی نظری و چه در فلسفه‌ی عملی) امکانِ برگذشتن از تقابلِ میانِ من و نامن فراهم نیست. از این رو، آغازِ فلسفه‌ی او، یعنی «من با من برابر است»، در پایانِ فلسفه‌ی او مبدل می‌شود به «من می‌بایست با من برابر باشد»، یعنی می‌بایست از طریقِ «کوششِ نامتناهیِ» بشر، کوششي که علی‌الاصول به تحقق نخواهد پیوست (زیرا صرفاً اصلي تنظیمی است)، حاصل آید. 

از مقاله‌ی «هایدگر و گادامر»، سید مسعود حسینی

حقیقت در فلسفه‌ی هایدگر یکی از مضامین اساسی است. وی از آغاز اندیشه‌ی خویش کوشید مفهوم بنیادی‌تری از حقیقت عرضه کند و در طول فعالیت فلسفی خویش رویه‌های گوناگونی در این خصوص در پیش گرفت. با وجود این هرگز از این بصیرت اساسی خویش دست نکشید که حقیقت ἀλήθεια است، یعنی کشاکش میان پوشیدگی و آشکارگی. به‌علاوه، هایدگر معتقد است در فلسفه‌ی افلاطون، تحولی در ذات حقیقت پدید آمده، به‌طوری که حقیقت به «درستی» مبدل شده است. از دیدگاه هایدگر، این تحول منشأ «فراموشی وجود» است. گادامر در مقابل بر آن است که افلاطون به‌واقع قائل به حقیقت بنیادی بوده است و رأی هایدگر دایر بر این‌که اندیشه‌ی افلاطون لاجرم منجر به فراموشی وجود و سوبژکتیویسم مدرن می‌شود رأی صوابی نیست. گادامر در اثبات دیدگاه خود راهبردهای گوناگونی در پیش می‌گیرد. در این مقاله به جایگاه ایده‌ی خیر در نظریه‌ی مُثُل و مفهوم دیالکتیک در نامه‌یژ هفتم افلاطون اشاره خواهیم کرد و خواهیم کوشید همراه با گادامر نشان دهیم که در اندیشه‌ی افلاطون امکاناتی نهفته است که می‌توانند وی را از انتقادات هایدگر مبرا سازند.

شبکه های اجتماعی

 توییتر    تلگرام

ایمیل

masoudhosseyni@ut.ac.ir

© سید مسعود حسینی - Enfold WordPress Theme by Kriesi
رفتن به بالا